گفتند عاشقی به ما نیومده...
به ما میگفتند شما هنوز بچه اید..
اصلا به ما یه جور دیگه ای نگاه میکردن..
فک میکردند که حالا که از عاشقی یه چیزایی میدونیم دیگه گناهکار شدیم..
جدا چرا بعضیا عقلشون اندازه ی یه گنجشکه.../.؟....
من همیشه از طرز نگاهشون رنج کشیدم.. خدا قسمتتون نکنه..
بگذریم..
نزدیک چهار ماهی میشه که به روز نشدم..
بی دلیل نبوده که..
کارام زیاد بود.. حال اینترنت باز ی هم نداشتم..
امشب فوق العاده حال روحی خرابی دارم..
نمیدونم چمه...
راستشو بخواین علتش رو میدونما..
ولی حالشو ندارم بنویسم.. ایشالله یه فرصت دیگه..
همیشه جاری باشید..
از امروز باید یه جور دیگه بنویسم .و..
چرا یه جوری نمیشه که کارای آدم هیچ وقت از مد نیفته.. هااااان؟...
شاید قرار بشه دیگه دل نوشته ننویسم ..
البته خراب کاری از خودمه .. (بیاین یه جایی تا خصوصی بهتون بگم..)
شاید قرار بشه که همش دیگه مطالب علمی بذارم ..
البته مطالب علمی زیاد باب دله من نیست .. .میدونم که بده .. ولی ما اینجوریم دیگه...
این همه مردم تو اینترنت مطلب علمی میذارن ..
بالا خره یکی باید این فضا رو عوض کنه...
منظورم این نیست که مطالب علمی بده .. نه .. ولی خداییش همش هم که علمی نمیشه..
اما چاره ای نیست .. علی رغم میلم .. باید مطالب علمی هم بذارم ..
دل نوشته همامو چی کار کنم؟...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اونم یه فکری به حالش میکنم ...
ایشالله.. از نوبت بعدی سعی میکنم مطالب بدرد بخور(همون علمی خودمون) رو بذارم ..
در پناه گل یاس همیشه جاری باشین..
چرا چشم دلمون کوره؟..
تا حالا به این فک کردین؟..
دیشب داشتم به همین فک میکردم .. که اصلا باز بودن چشم دل یعنی چی؟..
میدونین چیه؟.. من فک میکنم این که آدم از زندگی دیگران درس بگیره خودش یکی از مصداقهای باز بودن چشم دله..
البته میدونم که ارتباط از عالم ناسوت به عالم ملکوت مصداق اصلیه اونه ..
ولی به همون اندازه ای که میفهمیم ، فک میکنم مصداق خوبی باشه..
دیشب به زندگی رفیقم فک میکردم ..
اون الان ازبعضی چیزا خسته شده..
چون فک میکنم همون بعضی هارو رو نفهمیده که چیه؟..
من این رو تو زندگی اون حس کردم .. ودعا میکنم که نه فقط من بلکه همه ی دوستام به بهترین نحو ممکن زندگی کنن ..
حیف که نمیتونم بگم چیه وگرنه میگفتم تا شما هم روشن بشین..
چشماتون رو باز کنید ..... این هزار بار... بعد نگی که نگفتی..
بهترین درسها رو میشه تو زندگی آدمای اطرافمون پیدا کرد ..
خوب نگاه کنیم .. خوب تجزیه کنیم..خوب قضاوت کنیم..
این کار حد اقل تو زندگی شخصی مون مؤثره..
فعلا زیاد صحبت نمیکنم ..
همیشه جاری باشید.
روز 21 فروردین 1367
روزی که خدا خیلی خیلی نگام کرد تا منو خلقم کنه ..
بهم نگاه میکرد و تو فکر بود که من چه شکلی باشم ...
امروز تولد منه ..
روزیه که خدا منو از عدمیت به موجودیت رسوند....
خیلی خوشحالم .. خیلی خوشحالم از این که خدا منو انسان خلقم کرده..
خدا ممنونتم .. دوست دارم خدا... عزززززیییییزمی...
میخوام به همه ی اونایی که مث من امروز از عدمیت به موجودیت رسیدن ..این موجودیتشون رو تبریک بگم ..
تولد همتون مبارک...گوگولی مگولی ها...
خداااااایا هرچی دختر و پسر متولد امروزه رو یه حال اساسی بهشون بده..
آقایون و خانوما .. بفرمایید سر میز کیک میل کنید..
گفتم یکم کیک رو بزرگتر درست کنن که شیکمو های جلسه حسابی صفا کنن.. ولی انگار یادشون رفته.. عیبی نداره.. بفرمایید..
بفرمایید .. اصلا هم تعارف نکنید.....
صبر کنید .. صبر کنید .. من که هنوز شمعارو فوت نکردم .. برام شعر بخونید تا فوت کنم ..
تولد ..تولد .. تولدت مبارک ... مبارک مبارک ..تولدت مبارک .. بیا شمعارو فوت کن .تا صد سال ...
خدایی نکرده کسی بدون کادو نباشه ..
بالاخره جشن تولده و کادو هاش..
یکی یکی بدین تا بازشون کنم .. نکنه پوشالیه توش خالیه....
اینا هم فهمیدن ما جشن گرفتیم ..دارن میان .. بچه ها از رفقای جدیدمون پذیرایی کنین.. بفرمایید .. حالا چرا عجله میکنین؟...
از همه ی مهمونای عزیز تشکر میکنم ..
انشاالله عروسی خودتون .. ببخشید تولد خودتون..
زیر سایبان عشق همیشه جاری یاشید..
کی به حال تو بسوزد دل دلدار صغیر
شمع از سوزش پروانه چه پروا دارد
هی..
دلمون حسابی امروز گرفته...
علتشو میدونم ...ولی چه میشه کرد..
باید سوخت و ساخت... البته نه اوقدر که بترکی...
یه روز یه بچه ها بهم میگفت گل پسر بیا یه شعر برات بخونم .. البته اون خیلی با احساس میخوند ..
میگفت:شب بود و شمع بود و من بودم و غم
شب رفت و شمع سوخت و من ماندم و غم ..
بعدشم یه آهه درست و حسابی از ته اعماقش کشید با یه لبخند کو چولو ..
اون روز رفیقم خیلی حالش گرفته بود .. دقیقا مثل الان من..
یادتونه تو ابتدایی تو کتاب فارسی میخوندیم ..صدای خش خش برگهای پاییزی زیر پای عابران پیاده واز این حرفا ...
الان دلم همچین جایی رو میخواد که برم قدم بزنم..
تا حالا روی صندلی تنهایی نشستین ..ببینین چه حالیه؟../
خیلی قدرت میخواد که فریاد نزنی../
چقدر سخته تو دلت تنها نباشی و همیشه یاد یکی باهات باشه..ولی بیرون از دلت خبری ازش نباشه ..
یاران ره عشق منزل ندارد
این بحر مواج ساحل ندارد ..
بذر غم عشق در مزرع دل
جز درد و محنت حاصل ندارد..
هر کس نبندد بر دلبری دل
یا آدمی نیست یا دل ندارد..
شادیهای دنیامال شماست .. سراغ غمهاش نرین.
همیشه جاری باشید. *..یا حق..*
... به فاصله ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....رد احساست روی دلم جا انداخته ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....
میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم
حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه ...
هی میگه باید صبر کنی ..
آخه چرا ؟ واقعا خودت بودی صبر میکردی یا با عجله ادامش میدادی؟
من که خیلی دوس دارم زود زود بشه
ولی وقتی فکرش رو میکنم میبینم تا همینجایی رو هم که من اومدم خیلی های دیگه نرسیدند .
پس چرا الکی جنگ اعصاب برا خودم درست کنم .؟//
اونی که میگه صبر کن درست میگه .. به صلاحمه .
گر صبر کنی ز ...
اما..
چقدر دوس دارم وقتی سنم بالا رفت هنوز قلبی سرا سر از عشق و محبت داشته باشم ..
نه اینکه بیخیال عشق بشم و به زندگی مجاز مشغول..
راستش اونایی که با وب من در ارتباط بودن شاید تعجب بکنن که چرا اینبار اینجوری مطلب نوشتم ..
خواستم بهشون بگم یه مقداری خسته شدم از بس سیاسی نوشتم . دلم میخواد اونی که دلم میخوادو بنویسم ..
ناله را هرچند میخواهم که پنهانش کنم
سینه میگوید که من تنگ آمدم فریاد کن
بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با طلاب 22/9/88
در عرصهى داخلى هم همین جور. شما ملاحظه کنید یک عدهاى قانونشکنى کردند، ایجاد اغتشاش کردند، مردم را به ایستادگى در مقابل نظام تا آنجائى که میتوانستند، تشویق کردند - حالا تیغشان نبرید؛ آن کارى که میخواستند نشد، او بحث دیگرى است؛ آنها تلاش خودشان را کردند - زبان دشمنان انقلاب را و دشمنان اسلام را دراز کردند، جرأت به آنها دادند؛ کارى کردند که دشمنان امام - آن کسانى که بغض امام را در دل داشتند - جرأت پیدا کنند بیایند توى دانشگاه، به عکس امام اهانت بکنند؛(12) کارى کردند که دشمنِ مأیوس و نومید، جان بگیرد، تشویق بشود بیاید در مقابل چشم انبوه دانشجویانى که مطمئناً اینها علاقهمند به امامند، علاقهمند به انقلابند، عاشق کار براى کشور و میهنشان و جمهورى اسلامى هستند، یک چنین اهانتى، یک چنین کار بزرگى انجام بدهند. آن قانونشکنىشان، آن اغتشاشجوئىشان - تشویقشان به اغتشاش و کشاندن مردم به عرصهى اغتشاشگرى - این هم نتائجش. این خطاها اتفاق مىافتد، عمل خلاف انجام میگیرد، کار غلط انجام میگیرد، بعد براى اینکه این کار غلط، غلط بودنش پنهان بشود، اطراف او فلسفه درست میشود! فلسفه میبافند؛ استدلال برایش درست میکنند! از ابتلائات بزرگ انسانها این است؛ همهمان در معرض خطریم، باید مراقب باشیم. کار خطا را میکنیم، بعد براى اینکه در مقابل وجدانمان، در مقابل سؤال مردم، در مقابل چشم پرسشگران بتوانیم از کار خودمان دفاع کنیم، یک فلسفهاى برایش درست میکنیم؛ یک استدلالى برایش میتراشیم!
خب، اینها ایجاد فتنه میکند؛ یعنى فضا را فضاى غبارآلود میکند. شعار طرفدارى از قانون میدهند، عمل صریحاً بر خلاف قانون انجام میدهند. شعار طرفدارى از امام میدهند، بعد کارى میکنند که در عرصهى طرفداران آنها، یک چنین گناه بزرگى انجام بگیرد؛ به امام اهانت بشود، به عکس امام اهانت بشود. این، کار کمى نیست؛ کار کوچکى نیست. دشمنان از این کار خیلى خوشحال شدند. فقط خوشحالى نیست، تحلیل هم میکنند. بر اساس آن تحلیل، تصمیم میگیرند؛ بر اساس آن تصمیم، عمل میکنند؛ تشویق میشوند علیه مصالح ملى، علیه ملت ایران. اینجا آن چیزى که مشکل را ایجاد میکند، همان فریب، همان غبارآلودگى فضا و همان چیزى است که در بیان امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) هست: «و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولى الشّیطان على اولیائه»؛(13) یک کلمهى حق را با یک کلمهى باطل مخلوط میکنند، حق بر اولیاء حق مشتبه میشود. اینجاست که روشنگرى، شاخص معیّن کردن، مایز معیّن کردن، معنا پیدا میکند.
آن کسى که براى انقلاب، براى امام، براى اسلام کار میکند، بمجردى که ببیند حرف او، حرکت او موجب شده است که یک جهتگیرىاى علیه این اصول به وجود بیاید، فوراً متنبه میشود. چرا متنبه نمیشوند؟ وقتى شنفتند که از اصلىترین شعار جمهورى اسلامى - «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» - اسلامش حذف میشود، باید به خود بیایند؛ باید بفهمند که دارند راه را غلط میروند، اشتباه میکنند؛ باید تبرى کنند. وقتى مىبینند در روز قدس که براى دفاع از فلسطین و علیه رژیم غاصب صهیونیست است، به نفع رژیم غاصب صهیونیست و علیه فلسطین شعار داده میشود، باید متنبه بشوند، باید خودشان را بکشند کنار، بگویند نه نه، ما با این جریان نیستیم. وقتى مىبینند سران ظلم و استکبار عالم از اینها حمایت میکنند، رؤساى آمریکا و فرانسه و انگلیس و اینهائى که مظهر ظلمند - هم در زمان کنونى، هم در دورهى تاریخىِ صد سال و دویست سالهى تا حالا - دارند از اینها حمایت میکنند، باید بفهمند یک جاى کارشان عیب دارد؛ باید متنبه بشوند. وقتى مىبینند همهى آدمهاى فاسد، سلطنتطلب، از اینها حمایت میکند، تودهاى از اینها حمایت میکند، رقاص و مطرب فرارى از کشور از اینها حمایت میکند، باید متنبه بشوند، باید چشمشان باز بشود، باید بفهمند؛ بفهمند که کارشان یک عیبى دارد؛ بلافاصله برگردند بگویند نه، ما نمیخواهیم حمایت شما را. چرا رودربایستى میکنند؟ آیا میشود با بهانهى عقلانیت، این حقایق روشن را ندیده گرفت، که ما عقلانیت بخرج میدهیم! این عقلانیت است که دشمنان این ملت و دشمنان این کشور و دشمنان اسلام و دشمنان انقلاب، شما را از خود بدانند و براى شما کف و سوت بزنند، شما هم همین طور خوشتان بیاید، دل خوش کنید؛ این عقلانیت است؟! این نقطهى مقابل عقل است. عقل این است که بمجردى که دیدید برخلاف آن مبانىاى که شما ادعایش را میکنید، چیزى ظاهر شد، فوراً خودتان را بکشید کنار، بگوئید نه نه نه، ما نیستیم؛ بمجردى که دیدید به عکس امام اهانت شد، به جاى اینکه اصل قضیه را انکار کنید، کار را محکوم کنید؛ بالاتر از محکوم کردنِ کار، حقیقت کار را بفهمید، عمق کار را بفهمید؛ بفهمید که دشمن چه جورى دارد برنامهریزى میکند، چه میخواهد، دنبال چیست؛ این را باید این آقایان بفهمند. من تعجب میکنم! کسانى که اسم و رسم خودشان را از انقلاب دارند - بعضى از این آقایان یک سیلى براى انقلاب نخوردند در دوران اختناق و طاغوت - و به برکت انقلاب اسم و رسمى پیدا کردند و همه چیزشان از انقلاب است، مىبینید که دشمنان انقلاب چطور بُراق شدند، آماده شدند، صف کشیدند، خوشحالند، میخندند؛ اینها را که مىبینید؟ به خود بیائید، متوجه بشوید.
شما برادران سابق ما هستید. اینها کسانى هستند که بعضى از اینها، یک وقتى به خاطر طرفدارى از امام مورد اهانت هم قرار میگرفتند. حالا ببینند که کسانى که به نام اینها شعار میدهند، عکس اینها را روى دستشان میگیرند، اسم اینها را با تجلیل مىآورند، درست نقطهى مقابل، علیه امام و علیه انقلاب و علیه اسلام شعار میدهند و روزهخورى علنى در روز قدس، در ماه رمضان، میکنند؛ اینها را مىبینید، خب، بکشید کنار. انتخابات تمام شد. انتخاباتى بود، عمومى هم بود، درست هم بود، اشکالى هم نتوانستند بر انتخابات بگیرند و ثابت کنند؛ حالا هى ادعا کردند، فرصت هم داده شد؛ گفتیم بیائید، نشان بدهید، ثابت کنید؛ نتوانستند، نیامدند؛ تمام شد. پابندى به قانون اقتضاء میکند که انسان ولو این رئیس جمهورى را که انتخاب شده است قبول هم نداشته باشد، وقتى براى قانون احترام قائل بود، بایستى در مقابل قانون، خضوع کند. خب، معلوم است هیچ کسى نمیتواند بگوید این کسى که انتخاب شده، صددرصد حُسن محض است، آن طرفى که انتخاب نشده است، صددرصد قبح محض است؛ نه، همه حُسنى دارند، قبحى دارند؛ این طرف هم حُسنى دارد، قبحى دارد؛ آن طرف هم حُسنى دارد، قبحى دارد. قانون، ملاک است، معیار است. چرا اینجورى میشود؟ چرا؟ این، هواى نفس است.
اینها مال امروز هم نیست. کسانى که از اوائل انقلاب یادشان هست، میدانند؛ بعضى بودند از یاران امام، از نزدیکان امام در دههى اول انقلاب و در حال حیات امام، که کارشان به مقابلهى با امام کشید؛ کارشان به معارضهى با امام کشید؛ ایستادند پاى اینکه امام را به زانو در بیاورند و خطاى حرکت امام (رضوان اللَّه تعالى علیه) را - آن مرد بزرگ را، آن مرد الهى را - اثبات کنند؛ اما بعد زاویه پیدا کردند. خب، انقلاب اینها را مطرود کرد. کسانى که از نزدیکان امام بودند، از یاران امام بودند، کارشان کشید به یا پناه بردن به دشمن، یا مواجه شدن با انقلاب، یا ضربه زدن به انقلاب. اینها باید عبرت باشد براى همهى ما؛ باید عبرت باشد؛ باید بفهمیم.
من هیچ اعتقادى ندارم به دفع؛ من گفتم در نماز جمعه؛ اعتقاد من به جذب حداکثرى و دفع حداقلى است؛ اما بعضى کأنه خودشان اصرار دارند بر اینکه از نظام فاصله بگیرند. یک اختلاف درون خانوادگى را، درون نظام را - که مبارزات انتخاباتى بود - یک عدهاى تبدیل کردند به مبارزهى با نظام - البته اینها اقلیتند، کوچکند؛ در مقابل عظمت ملت ایران صفرند، لکن به نام اینها شعار میدهند، اینها هم دل خوش میکنند به این - این باید مایهى عبرت باشد. تبلیغ باید بتواند این حقایق را براى مردم و براى خود آنها روشن بکند که بفهمند دارند خطا میکنند و اشتباه میکنند.
البته این نظام، نظام الهى است؛ این نظام، نظامى است که خداى متعال لطف خود و حمایت خود را از این نظام به مرات و کرات نشان داده است؛ تجربههاى ما از اول انقلاب همهاش همین را نشان میدهد. ما اگر با خدا باشیم، خدا با ماست.این کسانى که و این جهانخواران که امروز در سطح بینالمللى با این منطقهاى مغلوط و با این منطقهاى مخدوش - که اشاره کردم - میخواهند دنیا را اداره بکنند و بر دنیا سیطره پیدا بکنند، مطمئناً به وسیلهى این ملت و به وسیلهى ملتهاى مستقل، به حول و قوهى الهى تودهنى خواهند خورد. اینها نه اسلام را شناختند، نه این ملت را شناختند، نه این انقلاب را شناختند، نه امام راحل عظیمالشأن ما را شناختند؛ نمیدانند با کى طرف شدهاند. این ملت را هم نشناختند؛ این ملت، ملت مقاومى است. جوانهاى ما جوانهائى هستند که به معناى حقیقى کلمه از عمق جانشان تلاش میکنند براى سعادت؛ سعادتى که در اسلام هست. دانشجوهاى ما هم همین جورند؛ دانشجوهاى ما امروز جزو برترین دانشجوها هستند؛ نه فقط از لحاظ ذهن و علم، بلکه حتّى از لحاظ صفا، معنویت، ایمان؛ دانشجوهاى ما خیلى خوبند. توى همین قضایا هم بارها دیده شده؛ دانشگاه بسیار آزمایش خوبى داد. در همین قضایا نشان داد که توى صحنه است، آگاه است، بیدار است. هرچه هم این ارتباط حوزه و دانشگاه، این پیوند حوزه و دانشگاه بیشتر بشود، این معنویت، این روحیات، بیشتر خواهد شد.
ما البته درخواستمان از مردم این است: در این قضایاى اهانت به امام راحل (رضوان اللَّه علیه)، مردم ما عصبانى شدند، خشمگین شدند؛ حق هم دارند. اعلام برائت کردند، جا هم داشت، خوب هم بود؛ لکن آرامششان را حفظ کنند. از دانشجوها هم ما همین درخواست را داریم: آرامش را حفظ کنید. این کسانى که در مقابل شما قرار دارند، اینها کسانى نیستند که ریشهاى داشته باشند، بتوانند بمانند، بتوانند در مقابل عظمت این ملت و عظمت این انقلاب، مقاومت کنند؛ نه. با آرامش؛ همه کار با آرامش. اگر یک وقتى لازم بشود، خود مسئولین، خود قانون و حافظان قانون، آنچه که وظیفهشان باشد، انجام میدهند. البته شناسائى کنند؛ خود دانشجوها موظفند در محیط دانشگاه، افرادى را که منشأ فسادند، اینها را بشناسند و دیگران را آگاه کنند. این خودش یک تبلیغ درست و صحیحى است. آگاه کنند؛ بدانند ارتباطات اینها را، جهتگیرى اینها را؛ لکن همه کار با آرامش باید انجام بگیرد. در سطح جامعه، تشنج، اغتشاش، درگیرى مصلحت نیست؛ این چیزى است که دشمن میخواهد. دشمن میخواهد جامعه آرام نباشد. امنیت، مهم است. دشمنان امنیتِ مردم دوست دارند که مردم در ناامنى زندگى کنند، ناراحت بشوند، کلافه بشوند، عصبانى بشوند؛ ما این را نمیخواهیم. ما میخواهیم مردم زندگىشان، زندگى آرامى باشد؛ دانشجو بتواند درس بخواند؛ طلبه بتواند درس بخواند؛ دانشمند بتواند تحقیق خودش را بکند؛ صنعتگر، کشاورز، بازرگان، بتوانند همه کارشان را انجام بدهند. محیط دانشگاه هم باید محیط امنى باشد؛ جوانهاى مردم توى این مجموعهى دانشگاه جمعند، مردم میخواهند جوانهاشان در محیط امنى باشند. این کسانى که محیط دانشگاه را با این اغتشاشگرى ناامن میکنند، با مردم مواجهاند، با مردم طرفند. البته دستگاههاى قانونى هم وظائفى دارند؛ باید به این وظائف عمل کنند.
بدانید جوانان عزیز! طلاب عزیز! فضلاى جوان! بدانید که این آیهى مبارکه: «فامّا الزّبد فیذهب جفاء و امّا ما ینفع النّاس فیمکث فى الارض»،(14) امروز مصداق تام و تمامى در زمان شما دارد و این را شما خواهید دید. به فضل الهى خواهید دید که «و امّا ما ینفع النّاس فیمکث فى الارض»، این بناى استوار که هندسهى آن الهى است، بناى آن هم با دست یک مرد الهى است، بقاء آن هم با ارادهى این ملت عظیم و با ایمان این ملت عظیم است، استوار خواهد ماند و انشاءاللَّه این درخت روزبهروز ریشهدارتر خواهد شد و خواهید دید که این مخالفان، این کسانى که با این بنا، با این حق و حقیقت مخالفت میکنند، «فیذهب جفاء»اینهادر مقابل چشم شما انشاءاللَّه نابود خواهند بود.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ