سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بر دوستش خُرده گیری کند [و بخواهد مو را از ماست بکشد]، دوستی اش گسسته می شود . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 86 تیر 16 , ساعت 5:19 عصر

سرداب غیبت

متوکل عباسى نسبت به شیعیان و دوستداران اهل بیت(ع) بسیار سخت گیرى مى کرد. تاریخ نگاران نقل مى کنند که هیچ کس مثل متوکل به گماردن جاسوس و جمع آورى اخبار مناطق گوناگون اهتمام نداشت. وقتى جاسوسان وى و فرماندار نظامى مدینه، عبداللَّه بن محمد هاشمى، در مورد فعالیتهاى سیاسى امام هادى(ع) و نفوذ معنوى او در بین مردم و به ویژه شیعیان گزارشهایى به متوکل دادند او بسیار نگران شد؛ زیرا شرایط به گونه اى نبود که بتواند آن حضرت را به زور به زندان یا تبعید بفرستد یا جلوى فعالیتهاى او را بگیرد؛ از این رو به حیله و نیرنگ متوسل شد و به ظاهر نامه محبت آمیزى به امام هادى(ع) نوشت و او را به سامرا دعوت کرد.
آن گاه بدون معطلى یحیى بن هرثمه را با سیصد سرباز مأمور کرد که امام هادى(ع) را به همراه خانواده به سامرا، مرکز خلافت عباسى، منتقل نماید تا در سامرا از هر جهت بتواند آن حضرت را زیر نظر داشته باشد. به این ترتیب حضرت هادى(ع) در سال 236ق. به سامرا برده شد و بیش از بیست سال در بدترین شرایط، تحت نظر دژخیمان عباسى در شهر سامرا زندگى کرد و در نهایت با توطئه اى که متوکل چیده بود در سال 254ق. به شهادت رسید و جنازه مطهر آن حضرت در همان خانه مسکونى خود به خاک سپرده شد.
پس از شهادت امام هادى(ع) حضرت عسکرى(ع) در همان خانه اى که پدر بزرگوارشان در آنجا زندگى مى کردند سکونت گزیدند. در آن خانه همانند سایر خانه هاى سامرا سردابى وجود داشت که در ایام گرم تابستان مورد استفاده قرار مى گرفت.
طبق برخى روایات، دیدار حضرت مهدى(ع) با شخصیتهاى بزرگ و قابل اطمینان شیعه در زمان حیات پدر بزرگوارشان در این خانه و سرداب شریف انجام گرفته است. در این زمینه جعفر بن محمد بن مالک روایت کرده است:
على بن بلال و احمد بن هلال و محمد بن معاویه بن حکم و... به من گفتند: روزى ما در خانه امام حسن عسکرى(ع) حاضر شده بودیم تا درباره جانشین آن حضرت از ایشان سؤال کنیم. حاضران در آن مجلس حدود چهل نفر از شیعیان مورد اعتماد بودند. در آن مجلس عثمان بن سعید خطاب به امام عسکرى(ع) گفت: »یابن رسول اللَّه ما به خدمت رسیده ایم تا درباره موضوعى که شما آن را بهتر از ما مى دانید سؤال کنیم«.
در این لحظه امام عسکرى(ع) به عثمان بن سعید فرمودند: »بنشینید!« وقتى عثمان بن سعید نشست امام عسکرى(ع) از جاى خود بلند شدند و به سمت در به راه افتادند چون به آستانه در اتاق رسیدند خطاب به جمعیت فرمودند: »هیچ کس از اتاق خارج نشود تا من برگردم«. سپس به سرعت از اتاق خارج شدند و مدتى نگذشت که حضرت عسکرى(ع) برگشتند در حالى که کودک بسیار زیبایى را - که چهره اش چون ماه درخشان بود - همراه داشتند. آنگاه به حاضران در آن مجلس فرمودند: »بعد از من امام شما ایشان است از او پیروى کنید و ضمناً بدانید که بعد از این دیگر شما او را نخواهید دید«.3
یکى از مهم ترین علل تحت نظر قرار گرفتن امام هادى(ع) و امام عسکرى(ع) دستیابى به حضرت مهدى(ع) بود؛ چون خلفاى عباسى از طریق دهها روایت - که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده بود - خبر داشتند که فرزند حضرت عسکرى(ع)، امام مهدى(ع) بساط حکومتهاى جائر و غاصب را در هم خواهد پیچید و به ستمگرى و ظلم پایان خواهد داد. از این رو همیشه در کمین بودند تا به محض تولد فرزند امام عسکرى(ع) او را دستگیر نموده و به شهادت برسانند. اما مشیّت الهى آن بود که جریان تولد حضرت مهدى(ع) همانند تولد حضرت موسى(ع) به صورت نهانى در نزدیکى کاخ فرعون واقع گردد، بدون آنکه فرعون و دژخیمان او از این واقعه بویى ببرند. با این وجود تلاش براى دستیابى به حضرت مهدى(ع) همچنان ادامه داشت. حتى سالها پس از شهادت امام حسن عسکرى(ع) خلفاى عباسى منزل امام عسکرى(ع) را زیرنظر داشتند و گاهى به طور ناگهانى به آنجا یورش مى بردند تا بلکه بتوانند حضرت مهدى(ع) را دستگیر کنند؛ زیرا در جریان شهادت امام عسکرى(ع) وقتى امام مهدى(ع) عموى خود جعفر را از نماز خواندن بر پیکر امام عسکرى(ع) باز داشتند و خود بر پیکر آن حضرت نماز خواندند تقریباً بر همگان معلوم شد که امام مهدى(ع) على رغم مراقبتهاى دژخیمان عباسى متولد شده اند و هم اکنون جانشینى حضرت عسکرى(ع) را برعهده دارند. بنابراین، پس از شهادت امام یازدهم نه تنها از شدت تعقیب و جست وجوى عوامل حکومت کاسته نشد بلکه به جهت احساس خطر بیشتر بر شدت این کار افزوده شد. در یک مورد معتضد (شانزدهمین خلیفه عباسى) عده اى از سربازان خود را از بغداد به سامرا فرستاد تا به طور ناگهانى، در یک فرصت مناسب در حالى که اطراف خانه امام عسکرى(ع) را به محاصره در مى آورند به داخل منزل یورش ببرند و اگر حضرت مهدى(ع) را در آنجا یافتند دستگیر نمایند.
یکى از سربازان شرکت کننده در آن یورش این واقعه را چنین شرح مى دهد:
وقتى سربازان خلیفه وارد حیاط خانه امام عسکرى(ع) شدند و بخشهاى مختلف خانه را مورد بررسى قرار دادند به در سرداب منزل رسیدند و از صداى تلاوت قرآن که به گوش مى رسید متوجه شدند که امام مهدى(ع) در سرداب مشغول تلاوت قرآن هستند. با مشاهده این کار آنجا را به طور کامل به محاصره خود درآوردند و در پشت در سرداب منتظر ماندند تا موقع خارج شدن آن حضرت او را دستگیر نمایند. مدتى بعد امام(ع) در جلو چشم سربازان خلیفه از سرداب بیرون آمدند و آنجا را ترک کردند بدون اینکه حتى یک نفر از سربازان جرأت پیدا کنند تا کارى انجام دهند.
وقتى که امام(ع) کاملاً از دید سربازان دور شدند. فرمانده نیروهاى خلیفه عباسى به نیروهاى خود دستور داد تا وارد سرداب شوند و امام(ع) را دستگیر نمایند سربازها به او گفتند: مگر ندیدید که او از سرداب خارج شد و از مقابل شما عبور کرد و از خانه خارج شد؟ به محض شنیدن این خبر فرمانده دژخیمان عباسى در حالى که بسیار آشفته و نگران شده بود گفت: من کسى را ندیدم اگر شما او را دیدید چرا دستگیرش نکردید؟ آنها در پاسخ گفتند: ما گمان مى کردیم که خود شما او را مى بینید و لزومى نمى بینید که او را دستگیر کنیم در نتیجه ما هم هیچ گونه عکس العملى نشان ندادیم.4
از این تاریخ به بعد سرداب امام حسن عسکرى(ع) به سرداب غیبت مشهور شد. این در حالى بود که سالها پیش از آن؛ یعنى در سال 260ق. به دنبال شهادت حضرت عسکرى(ع) دوران غیبت صغرا شروع شده بود.5
سرداب خانه امام عسکرى(ع) از آن جهت که محل سکونت و عبادت سه نفر از امامان شیعه یعنى امام هادى، امام حسن عسکرى و امام مهدى(ع) بوده همواره در طول تاریخ مورد توجه و احترام مردم واقع شده است. علاوه بر آن به شهادت اسناد معتبر تاریخى، قبر بیش از بیست و دو تن از امام زادگان نیز در آن محل واقع شده که این امر در نوع خود نشانگر اهمیت و ارج این مکان شریف در نزد اولیاى الهى است.
بر این اساس، شیعیان همیشه پس از زیارت مرقد نورانى حضرت هادى(ع) و حضرت عسکرى(ع) در این سرداب حاضر مى شوند و در آنجا به نیایش و عبادت مى پردازند. اگر بخواهیم دلایل توجه شیعیان به این سرداب را دسته بندى کنیم، به ترتیب زیر خواهد بود:
نخست، این مکان شریف به قدوم مبارک سه تن از اهل بیت پیامبر اکرم(ص) و همینطور بندگان صالح و پرهیزگارى چون حضرت حکیمه خاتون، عمه امام عسکرى(ع) و حضرت نرجس خاتون مادر بزرگوار حضرت مهدى(ع) متبرک شده است و در نتیجه مى توان گفت این سرداب بإ؛3؛؛ توجه به تمام ویژگیهایى که دارد مصداق بسیار روشنى است براى آیه »فى بیوتف أذن اللَّه أن ترفع و یذکر فیها اسمه؛6 در خانه هایى که خداوند اذن داده است تا رفعت داده شوند و نام و یاد خداوند در آنها ذکر شود.«
دوم، احترام کردن به آن مکان شریف و در حقیقت اظهار محبت به امام زمان(ع) و پدران بزرگوارشان است؛ چون از جمله نشانه هاى دوست داشتن و اظهار محبت، احترام کردن به آن چیزهایى است که به محبوب منتسب است.
سوم، این کار حکایت از معرفت به حق و مقام و منزلت ائمه اطهار(ع) دارد؛ چون بدون اطلاع از فضائل و کمالات افراد محال است که بتوان آنها را به طور کامل مورد تکریم و احترام و محبت قرار داد و به اصطلاح پایه محبت زیاد، شناخت بیشتر است.
بنابراین، وقتى کسى فردى را به اندازه اى دوست دارد که حتى محل زندگى و یا نشست و برخاست او را مورد تقدیس قرار مى دهد این کار نشانه آن است که از ابعاد مختلف شخصیت آن فرد اطلاع کامل دارد و به فضائل و کمالات او آشناست که این همه احترام به او قائل مى شود.
چهارم، این کار در حد خود تعظیم شعائر اسلامى محسوب مى شود و این امر نیز حکایت از تقوا و پایبندى زیاد فرد نسبت به احکام و مقررات اسلامى دارد؛ چون مواقف و مشاهد ائمه(ع) از آن جهت مورد تکریم قرار مى گیرند که منتسب به خلیفه هاى الهى اند و این تکریم به نوعى اظهار محبت و ارادت به خداوند متعال محسوب مى شود.
گذشته از همه اینها، حفظ و تکریم اینگونه اماکن هم به لحاظ روانى و هم به لحاظ اجتماعى و تاریخى در ترویج و تبیین و نشر فرهنگ اسلامى بسیار مؤثر است لذا در همه جوامع، صرف نظر از اینکه چه اعتقاد و تفکرى دارند به آثار به جاى مانده از گذشتگان، چون نماد فرهنگ و اندیشه و افتخارات آن ملت و جامعه محسوب مى شوند به دیده احترام مى نگرند و در حفظ، آبادانى و تکریم آن دقت بیشتر مبذول مى دارند و آنها را سند عینى تمدن و تفکر و رشد فرهنگى و وسیله حفظ و تداوم فرهنگ و اعتقادات ملى و مذهبى خود به حساب مى آورند.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ