سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس بسیار به درس و مباحثه علم بپردازد، آنچه را فرا گرفته از یاد نبرد و آنچه را ندانسته فرا گیرد . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 88 شهریور 18 , ساعت 3:14 عصر

رسول گرامی صلوات الله علیه و آله تکه نانی را بر زمین دیدند آن را برداشتد و تناول کردند، سپس به عایشه فرمودند: نعمت های الهی را تعظیم و تکریم کن، زیرا چنین نیست که وقتی این نعمت ها از میان گروهی رخت بربندد،  به زودی به آنها برگردد.
همچنین حضرت در این رابطه در جای دیگر فرمودند: خداوند، رزق و روزی گروهی از مردم را گشایش داد تا هنگامی که سر به طغیان گذاشتند و برای تطهیر خود از نان استفاده نمودند. تا اینکه خداوند آنان را به قحطی و گرسنگی گرفتار ساخت. آن گروه که آذوقه های خود را در انبارها ذخیره می کردند تا محفوظ بماند، خداوند حشره یا چیزی شبیه به آن را برانگیخت تا ذخیره آنان را فاسد کند آنها هم مجبور شدند برای تامین آذوقه خود به همان پاره نان های آلوده روی آورند.1
1- وسایل الشیعه، ج 16، ص 507


جمعه 87 فروردین 9 , ساعت 7:0 عصر

<>
document.title = "آثار تربیتى و روان شناختى انتظار";

سلامت اخلاقى جامعه

از جهات تربیتى و اخلاقى فرد سالم, زمینه ساز جامعه ى سالم است و جامعه ى سالم, عامل تداوم و بقاى فرد سالم است و این دو در تعامل با یک دیگرند. بنابراین نوعى التزام منطقى میان سلامت اخلاقى فرد و سلامت اخلاقى جامعه, وجود دارد. گفتنى است که منظور از واژه ى ((سلامت)), مصونیت دین در سطح فرد و جامعه است.
مصونیت دین, در پرتو تقوا امکان پذیر است. همان عاملى که عمل به آن, یکى از مهم ترین وظایف شیعیان و پیروان امام عصر(عج) در زمان غیبت است. زیرا آن حضرت, معناى تقوا است و انتظار منطقى آن است که منتظرانش نیز از نوعى سنخیت نسبى با ایشان برخوردار باشند تا در اظهار محبت و ارادت آنان به آن حضرت, نشانه اى از صداقت, مشاهده شود.
از سوى دیگر, در رإس فرمایشات معصومین(علیهم السلام) سفارش به تقوا به چشم مى خورد:
امام صادق(ع) مى فرمایند:
قسم به خدا, شما بر دین خدا و فرشتگان او هستید; پس ما را نسبت به این امر (دین دارى خودتان) به وسیله ى ورع و اجتهاد یارى نمایید.
هم ایشان در سفارش دیگرى مى افزایند:
بر شماست رعایت کردن ورع, به درستى که ورع, آن دینى است که ما ملتزم به آن هستیم وخدا را به وسیله ى آن بندگى مى کنیم و همین را از اهل ولایت و محبت خود انتظار داریم. ما را به خاطر شفاعت کردن به سختى و زحمت نیندازید.
سیرى کوتاه در حالات و زندگى نواب خاص آن حضرت بیان گر این واقعیت است که همه ى آن بزرگواران, اهل تقوا و پرهیزکارى بودند و یگانه ى زمان خویش. هم چنین, گذرى بر زندگى نامه ى افراد سعادت مندى که در دوران غیبت, به دیدار آن حضرت مشرف شده اند, موید همین معناست که آنان نیز در خصیصه ى تقوا و پاکى نیت, از بهترین هاى دوران خود بوده اند.
علاوه بر این ها در حدیثى از امام حسن عسکرى(ع) آمده است:
هر کدام از فقها (مراجع تقلید) که نگه دارنده ى نفس خود و حافظ دین خود و مخالف هوى و هوس خود و مطیع فرمان پروردگارش باشد, بر عوام است که از وى تقلید کنند.
در این فرمایش حضرت, مشاهده مى شود که یکى از شرایط مرجعیت, خویشتن دارى و صیانت نفس و به عبارت دیگر, پرهیز از تبعیت هواى نفس یا تقواى الهى است.
بر اساس این مقدمات ورع و تقوا و خویشتن دارى در بحث انتظار آن حضرت و ارادت صادقانه به ایشان, نقشى محورى دارد; به این معنا که منتظران حقیقى, داراى خصیصه ى تقوا هستند و نیز پدیده ى ((انتظار)) در فرد و جامعه ى منتظر, به گونه اى منطقى, تقوا مىآفریند و فرد و جامعه, هر دو را به جانب سلامت اخلاقى, سوق مى دهد. چنین نتیجه اى را مى توان, به شکل زیر صورت بندى منطقى بخشید:
منتظر حقیقى, نیک مى داند که محبت به امام عصر(عج) شرط لازم است ولى شرط کافى, تبعیت و جلب رضایت آن حضرت است و جلب رضایت ایشان, تحقق خواسته هاى آن بزرگوار, از جمله رعایت ((تقواى الهى)) است; بنابر این به میزان عشق و ارادت خویش به آن عزیز, در جهت رشد و تقوا و خویشتن دارى مى کوشد. از این روى انسان منتظر, انسانى است متخلق, که صفت تقوا در اوج صفات دیگر وى, جاى گرفته است. او هم چنین با درک مسئولیت اجتماعى, نسبت به اصلاح جامعه, درحد توان خود تلاش مى کند و هرگز تسلیم یإس و روزمره گى نمى شود. توضیح این مطلب ضرورى است که منتظر حقیقى, انحرافات اجتماعى را تحمل نمى کند و بر ضد آن مى شورد.
کلام پیامبر اکرم(ص) یارىگر همین معناست:
هر کس از شما که کار زشتى را (در جامعه) دید, قطعا با عمل خود به آن اعتراض کند; واگر قدرت آن را ندارد, با زبان خود به آن اعتراض کند; و اگر قدرت آن را ندارد, با قلب خود به آن اعتراض نماید (یعنى نسبت به آن بى اعتنایى کند) و این (کراهت و اعتراض قلبى) پایین ترین درجه ى ایمان است.
خانواده نیز که واحد بنیادین جامعه است, در زمان انتظار, در معرض تحولى اساسى, واقع مى شود; زیرا فرد فرد خانواده ى منتظر, سعى در ایجاد و بهبود یک نظام متعادل و بالنده مى نمایند و روابطشان, بر مبناى درک و شناخت حقوق متقابل فرد و خانواده, تنظیم مى شود. بدیهى است در چنین محیطى, عشق, محبت, صمیمیت و تفاهم حاکم است و چنین خانواده هایى, توانایى ایجاد جامعه اى سالم و صالح را خواهند داشت.


جمعه 86 بهمن 5 , ساعت 9:57 عصر
برگشت
53 - " أبشرکم بالمهدی یبعث فی أمتی على اختلاف من الناس وزلازل فیملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما ، یرضى عنه ساکن السماء وساکن الأرض یقسم المال صحاحا ، فقال له رجل ما صحاحا ؟ قال بالسویة بین الناس ، قال : ویملأ الله قلوب أمة محمد صلى الله علیه وسلم غنى ویسعهم عدله ، حتى یأمر منادیا فینادی فیقول : من له من مال حاجة فما یقوم من الناس إلا رجل ، فیقول ائت السدان یعنی الخازن فقل له إن المهدی یأمرک أن تعطینی مالا ، فیقول له أحث ، حتى إذا جعله فی حجره وأحرزه ندم ، فیقول کنت أجشع أمة محمد نفسا ، أو عجز عنی ما وسعهم ؟ قال فیرده فلا یقبل منه ، فیقال له إنا لا نأخذ شیئا أعطیناه ، فیکون کذلک سبع سنین أو ثمان سنین أو تسع سنین ، ثم لا خیر فی العیش بعده ، أو قال ثم لا خیر فی الحیاة بعده "

* حدیث شماره : 53 *
* علاء بن بشیر ، از ابو صدیق ناجى ، از ابو سعید خدرى ، روایت کرده که رسول خدا ( ص ) فرمود : مژده باد شما را به ظهور و برانگیخته شدن مهدى ( علیه السلام ) در امت من ، در حالیکه اختلافات تمام مردم را در برگرفته و فاصلهء طبقاتى زیاد گشته است ( شاید مراد از ( زلازل ) همان زلزله طبیعى باشد ) آنگاه حضرتش زمین را از عدل و داد پر مىکند ، همانگونه که از جور وستم پرشده بود ، ساکنین آسمان وزمین از او راضى و خشنود بوده ، اموال را بطور مساوى بین مردم تقسیم مىنماید ، سپس رسول اکرم صلى الله علیه وآله مىفرماید : خداوند دلهاى امت محمد صلى الله علیه وآله وسلم را غنى و بىنیاز گردانیده و عدل آن حضرت را گسترش داده تا جایى که دستور مىدهد منادى فریاد زند و بگوید : چه کسى نیاز به مال دارد ؟ کسى از مردم بجز یک نفر پاسخ نمىدهد ، به او گفته مىشود برو پیش خزانه دار و به او بگو که مهدى ( علیه السلام ) دستور داده که
به من مال عطا کنى ، خزانه دار به او مىگوید : آنچه مىخواهى بدون شمارش برگیر و ببر ، تا آن اموال در اختیار او قرار مىگیرد و آنرا احراز مىکند پشیمان گشته و مىگوید من حریص ترین و طمعکارترین فرد امت حضرت محمد صلى الله علیه وآله بودم ، یا اینکه از آن وسعت و بىنیازى که به دیگران داده شد درمانده و محروم ماندم ، رسول اکرم صلى الله علیه وآله در ادامه مىفرماید : آن مرد اموال را برمىگرداند امااز او نمىپذیرند وبه او گفته مىشود ما آنچه را که دادیم پس نمىگیریم وضع به همین صورت هفت سال یا هشت سال یا نه سال مىماند و دیگر بعد از آن خبرى در زندگانى نیست ، یا اینکه پس از آن
زنده خیرى در بودن نیست .

المفردات : لعل المقصود بالزلازل الاجتماعیة منها بقرینة ذکرها بعد اختلاف الناس ویحتمل أن تکون الطبیعیة . صحاحا : کاملة غیر منقوصة . أحث : أی خذ منه بغیر عد . الجشع : الحرص والنهم .
منابع و سندهاى این حدیث
نمایش تفصیلی حدیث شماره :53

54 - " یکون فی آخر الزمان - على تظاهر العمر وانقطاع من الزمان - إمام یکون أعطى الناس ، یجیئه الرجل فیحثو له فی حجره ، یهمه من یقبل عنه صدقة ذلک المال ما بینه وبین أهله ، لما یصیب الناس من الخیر "

* حدیث شماره : 54 *
* فضیل بن مرزوق ، از عطیه ، از ابو سعید نقل کرده که گفت : رسول خدا ( ص ) فرمود : در آخر الزمان - در مدت طولانى و سخنى و تنگدستى - امامى وجود دارد که به مردم بذل و بخشش مىنماید ، شخص پیش او مىرود و او با دو دست خویش مال را جمع نموده و به او مىدهد ، در آن زمان آن قدر مال وخیر به مردم مىرسد که هم و غم شخص این است که در میان فامیلش کسى را بیابد که صدقه مالش را از او قبول نماید .

منابع و سندهاى این حدیث
نمایش تفصیلی حدیث شماره :54

66 - " إن المهدی من عترتی ، من أهل بیتی یخرج فی آخر الزمان ، ینزل " الله " له من السماء قطرها ، ویخرج له ( من ) الأرض بذرها ، فیملأ الأرض عدلا و قسطا ، کما ملأها القوم ظلما وجورا "
* حدیث شماره : 66 *
* بدرستیکه مهدى از عترت من ، از اهل بیت من در آخر الزمان ظهور خواهد نمود ، ( خداوند ) باران آسمان را بر او فرو خواهد فرستاد وبذرها ودانه هاى زمین را خواهد رویانید ، آنگاه ( آن حضرت علیه السلام ) زمین را پر از عدل و داد نموده همانگونه که مردم آنرا از ظلم و جور پر کرده اند .

منابع و سندهاى این حدیث
نمایش تفصیلی حدیث شماره :66

69 - " لو لم یبق من الدهر إلا یوم لبعث الله رجلا من أهل بیتی یملؤها عدلا کما ملئت جورا "

* حدیث شماره : 69 *
* فطر ، از قاسم بن أبی بزه ، از ابو طفیل ، از علی ( ع ) ، از رسول خدا ( ص ) روایت کرده است که : اگر از دنیا حتى بیش از یک روز باقى نماند ، خداوند متعال مردى را از اهل بیت من برخواهد انگیخت تا زمین را پر از عدل نماید همانگونه که از جور پر شده است .

منابع و سندهاى این حدیث
نمایش تفصیلی حدیث شماره :69

84 - " فلو لم یبق من الدنیا إلا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یأتیهم رجل من " أهل بیتی ، تکون الملائکة بین یدیه ویظهر الاسلام "

* حدیث شماره : 84 *
* اگر از دنیا بجز یک روز باقى نمانده باشد خداوند متعال آن روز را طولانى نموده تا براى شما مردى از اهل بیت من که فرشتگان پیشاپیش او هستند بیاید و اسلام را آشکار نماید
.

منابع و سندهاى این حدیث
نمایش تفصیلی حدیث شماره :84

354 - " مثل أمتی مثل المطر لا یدری أوله خیر أم آخره "

* ملاحظة : الثبج : بالثاء المشددة والباء والجیم : الوسط ، ویظهر أن الروایات للعبارة فی هذا الحدیث وما بعده مصحفة عنها . ویلاحظ أن عددا من روایاته لم تذکر الأئمة من ذریة النبی صلى الله علیه وآله وبعضها ذکرت المهدی ( ع )حدیث شماره : 354 *
* ثابت از أنس ، و او از سول خدا ( ص ) نقل کرده که حضرت فرمود : جریان امت من مانند باران است معلوم نیست اولش بهتر است یا آخرش .


فقط کما أن الحدیث الشریف یبین أن الخط البیانی لمسیرة الأمة ووجودها لیس خطا تنازلیا کما یتصور البعض بل فیه هبوط فی الوسط وفیه صعود فی الآخر ، وهو حقیقة مهمة فی فهم التاریخ ومشروع الأمة الاسلامیة ودور الإمام المهدی علیه السلام "
منابع و سندهاى این حدیث
نمایش تفصیلی حدیث شماره :354


جمعه 86 بهمن 5 , ساعت 9:30 عصر
 
53 - " أبشرکم بالمهدی یبعث فی أمتی على اختلاف من الناس وزلازل فیملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما ، یرضى عنه ساکن السماء وساکن الأرض یقسم المال صحاحا ، فقال له رجل ما صحاحا ؟ قال بالسویة بین الناس ، قال : ویملأ الله قلوب أمة محمد صلى الله علیه وسلم غنى ویسعهم عدله ، حتى یأمر منادیا فینادی فیقول : من له من مال حاجة فما یقوم من الناس إلا رجل ، فیقول ائت السدان یعنی الخازن فقل له إن المهدی یأمرک أن تعطینی مالا ، فیقول له أحث ، حتى إذا جعله فی حجره وأحرزه ندم ، فیقول کنت أجشع أمة محمد نفسا ، أو عجز عنی ما وسعهم ؟ قال فیرده فلا یقبل منه ، فیقال له إنا لا نأخذ شیئا أعطیناه ، فیکون کذلک سبع سنین أو ثمان سنین أو تسع سنین ، ثم لا خیر فی العیش بعده ، أو قال ثم لا خیر فی الحیاة بعده "

* حدیث شماره : 53 *
* علاء بن بشیر ، از ابو صدیق ناجى ، از ابو سعید خدرى ، روایت کرده که رسول خدا ( ص ) فرمود : مژده باد شما را به ظهور و برانگیخته شدن مهدى ( علیه السلام ) در امت من ، در حالیکه اختلافات تمام مردم را در برگرفته و فاصلهء طبقاتى زیاد گشته است ( شاید مراد از ( زلازل ) همان زلزله طبیعى باشد ) آنگاه حضرتش زمین را از عدل و داد پر مىکند ، همانگونه که از جور وستم پرشده بود ، ساکنین آسمان وزمین از او راضى و خشنود بوده ، اموال را بطور مساوى بین مردم تقسیم مىنماید ، سپس رسول اکرم صلى الله علیه وآله مىفرماید : خداوند دلهاى امت محمد صلى الله علیه وآله وسلم را غنى و بىنیاز گردانیده و عدل آن حضرت را گسترش داده تا جایى که دستور مىدهد منادى فریاد زند و بگوید : چه کسى نیاز به مال دارد ؟ کسى از مردم بجز یک نفر پاسخ نمىدهد ، به او گفته مىشود برو پیش خزانه دار و به او بگو که مهدى ( علیه السلام ) دستور داده که به من مال عطا کنى ، خزانه دار به او مىگوید : آنچه مىخواهى بدون شمارش برگیر و ببر ، تا آن اموال در اختیار او قرار مىگیرد و آنرا احراز مىکند پشیمان گشته و مىگوید من حریص ترین و طمعکارترین فرد امت حضرت محمد صلى الله علیه وآله بودم ، یا اینکه از آن وسعت و بىنیازى که به دیگران داده شد درمانده و محروم ماندم ، رسول اکرم صلى الله علیه وآله در ادامه مىفرماید : آن مرد اموال را برمىگرداند امااز او نمىپذیرند وبه او گفته مىشود ما آنچه را که دادیم پس نمىگیریم وضع به همین صورت هفت سال یا هشت سال یا نه سال مىماند و دیگر بعد از آن خبرى در زندگانى نیست ، یا اینکه پس از آن خیرى در زنده بودن نیست .

المفردات : لعل المقصود بالزلازل الاجتماعیة منها بقرینة ذکرها بعد اختلاف الناس ویحتمل أن تکون الطبیعیة . صحاحا : کاملة غیر منقوصة . أحث : أی خذ منه بغیر عد . الجشع : الحرص والنهم .
منابع و سندهاى این حدیث
نمایش تفصیلی حدیث شماره :53

54 - " یکون فی آخر الزمان - على تظاهر العمر وانقطاع من الزمان - إمام یکون أعطى الناس ، یجیئه الرجل فیحثو له فی حجره ، یهمه من یقبل عنه صدقة ذلک المال ما بینه وبین أهله ، لما یصیب الناس من الخیر "

* حدیث شماره : 54 *
* فضیل بن مرزوق ، از عطیه ، از ابو سعید نقل کرده که گفت : رسول خدا ( ص ) فرمود : در آخر الزمان - در مدت طولانى و سخنى و تنگدستى - امامى وجود دارد که به مردم بذل و بخشش مىنماید ، شخص پیش او مىرود و او با دو دست خویش مال را جمع نموده و به او مىدهد ، در آن زمان آن قدر مال وخیر به مردم مىرسد که هم و غم شخص این است که در میان فامیلش کسى را بیابد که صدقه مالش را از او قبول نماید .

منابع و سندهاى این حدیث
نمایش تفصیلی حدیث شماره :54

66 - " إن المهدی من عترتی ، من أهل بیتی یخرج فی آخر الزمان ، ینزل " الله " له من السماء قطرها ، ویخرج له ( من ) الأرض بذرها ، فیملأ الأرض عدلا و قسطا ، کما ملأها القوم ظلما وجورا "
* حدیث شماره : 66 *
* بدرستیکه مهدى از عترت من ، از اهل بیت من در آخر الزمان ظهور خواهد نمود ، ( خداوند ) باران آسمان را بر او فرو خواهد فرستاد وبذرها ودانه هاى زمین را خواهد رویانید ، آنگاه ( آن حضرت علیه السلام ) زمین را پر از عدل و داد نموده همانگونه که مردم آنرا از ظلم و جور پر کرده اند .

منابع و سندهاى این حدیث
نمایش تفصیلی حدیث شماره :66

69 - " لو لم یبق من الدهر إلا یوم لبعث الله رجلا من أهل بیتی یملؤها عدلا کما ملئت جورا "

* حدیث شماره : 69 *
* فطر ، از قاسم بن أبی بزه ، از ابو طفیل ، از علی ( ع ) ، از رسول خدا ( ص ) روایت کرده است که : اگر از دنیا حتى بیش از یک روز باقى نماند ، خداوند متعال مردى را از اهل بیت من برخواهد انگیخت تا زمین را پر از عدل نماید همانگونه که از جور پر شده است .

منابع و سندهاى این حدیث
نمایش تفصیلی حدیث شماره :69

84 - " فلو لم یبق من الدنیا إلا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یأتیهم رجل من " أهل بیتی ، تکون الملائکة بین یدیه ویظهر الاسلام "

* حدیث شماره : 84 *
* اگر از دنیا بجز یک روز باقى نمانده باشد خداوند متعال آن روز را طولانى نموده تا براى شما مردى از اهل بیت من که فرشتگان پیشاپیش او هستند بیاید و اسلام را آشکار نماید .

منابع و سندهاى این حدیث
نمایش تفصیلی حدیث شماره :84

354 - " مثل أمتی مثل المطر لا یدری أوله خیر أم آخره "

* حدیث شماره : 354 *
* ثابت از أنس ، و او از سول خدا ( ص ) نقل کرده که حضرت فرمود : جریان امت من مانند باران است معلوم نیست اولش بهتر است یا آخرش .

ملاحظة : الثبج : بالثاء المشددة والباء والجیم : الوسط ، ویظهر أن الروایات للعبارة فی هذا الحدیث وما بعده مصحفة عنها . ویلاحظ أن عددا من روایاته لم تذکر الأئمة من ذریة النبی صلى الله علیه وآله وبعضها ذکرت المهدی ( ع ) فقط کما أن الحدیث الشریف یبین أن الخط البیانی لمسیرة الأمة ووجودها لیس خطا تنازلیا کما یتصور البعض بل فیه هبوط فی الوسط وفیه صعود فی الآخر ، وهو حقیقة مهمة فی فهم التاریخ ومشروع الأمة الاسلامیة ودور الإمام المهدی علیه السلام "
منابع و سندهاى این حدیث
نمایش تفصیلی حدیث شماره :354


پنج شنبه 86 آبان 3 , ساعت 5:42 عصر

            

                                                                  چهار بال اخلاق

          (عفو - صفح - غفران - رحمت)

چهار کلمه‏ى فوق چهار مرحله‏ى رفتارى را نشان مى‏دهد که بر حسب اراده و تقوا و تسلط بر نفس، انسان مى‏تواند در برابر کسانى که به او بدى مى‏کنند، عکس العمل نشان دهد. اولین گام «عفو» است که معناى آن گذشت و صرف نظر کردن از انتقام و تلافى است. کسى که عفو مى‏کند، ظاهراً صرف نظر کرده است، اما معلوم نیست کدورت و رنجش قلبى‏اش به صورت اخم و ترشرویى در چهره‏اش ظاهر نشود.

«صفح» گام تکامل یافته‏ترى است که آثار رنجش را از صفحه‏ى صورت و دل پاک مى‏کند. از این کامل‏تر مرحله‏اى است که به جاى تلافى و انتقام به کسى که به ما ستم کرده، احسان و انفاق کنیم که این گام را «غفران» مى‏نامند و دست یازیدن بدان بسیار سخت است.

گام دیگر به عالى‏ترین مرحله‏ى انسانیت و اخلاق مانده و آن هم «رحمت» است. رحمت یعنى دلسوزى و کمک و مساعدت به محتاج. در این مرحله، نه تنها عفو و صفح نشان داده و به کسى که به ما بدى کرده، خوبى مى‏کنیم، بلکه به حال وى دلسوزى مى‏کنیم که چرا مکارم اخلاق محروم شده و مرتکب اعمال ناشایست شده است.

در این زمینه به آیات زیر توجه کنید:

- در رابطه با همسر و فرزندان؛

«و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان اللّه غفور رحیم». (1)

- دعا به درگاه خدا؛

 «واعف عنّا و اغفر لنا و ارحمنا». (2)

- وظیفه‏ى توانگران در برابر تهى‏دستان؛

 «و لیعفوا و لیصفحوا ألا تحبّون أن یغفر اللّه لکم و اللّه غفور رحیم». (3)

- وظیفه‏ى پیامبر در برابر اهل کتاب؛

 «فاعف عنهم و اصفح انّ اللّه یحبّ المحسنین». (4-5)

----------------------------------------

پی نوشت ها:

1- سوره تغابن، آیه 14:(و اگر ببخشایید و درگذرید و بیامرزید، به راستى خدا آمرزنده مهربان است‏).

2- سوره بقره، آیه 286:(و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور).

3- سوره نور، آیه22:( و باید عفو کنند و گذشت نمایند. مگر دوست ندارید که خدا بر شما ببخشاید؟ و خدا آمرزنده مهربان است‏).

4- مائده، آیه 13:( پس‏، از آنان درگذر و چشم پوشى کن که خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد).

5- ر. ک: قرائتی، محسن، هزارو یک نکته در قرآن کریم


پنج شنبه 86 مهر 5 , ساعت 5:27 عصر

ولی عصرعلیه السلام از رازهای بسیار پیچیده ای است که با ظهور او همه حقیقت روشن می گردد. "عبدالله بن فضل هاشمی" می گوید امام صادق علیه السلام فرمود: حضرت صاحب الامر به ناچار غیبتی خواهد داشت، به طوری که گمراهان در شک واقع می شوند.

سئوال کردم: چرا؟

فرمود: اجازه بیان علتش را نداریم .

گفتم: حکمتش چیست؟

با توجه به این آیه، خداوند متعال در هر زمان و دوره ای، مردم آن دوره را مورد امتحان قرار می دهد تا مومنین واقعی از متظاهرین به دین و ایمان مشخص شوند. امتحان الهی در هر زمان، متفاوت و متناسب با رشد و کمال عقلی مردم آن زمان است. در دوران غیبت کبری، با غایب شدن حجت خدا، مردم به استقامت و پایداری نسبت به دین امتحان می شوند تا منتظرین واقعی از غیر واقعی تمیز داده شده و هر کدام پاداشی در خور موفقیت در این امتحان به دست آورند.

فرمود: همان حکمتی که در غیبت حجت های گذشته وجود داشت، در غیبت آن جناب وجود دارد، اما حکمتش جز بعد از ظهور او ظاهر نمی شود، چنانکه حکمت سوراخ کردن کشتی و کشتن جوان و اصلاح دیوار به دست حضرت خضر علیه السلام برای حضرت موسی علیه السلام آشکار نشد جز هنگامی که می خواستند از هم جدا شوند.

ای پسر فضل! موضوع غیبت، سرّی از اسرار خدا و غیبی از غیوب الهی است، چون خدا را حکیم می دانیم باید اعتراف کنیم که کارهایش از روی حکمت صادر می شود، گرچه تفصیلش برای ما مجهول باشد."

(1)

از این حدیث استفاده می شود که علت اصلی و اساسی غیبت به دلیل این که اطلاع بر آن به صلاح مردم نبوده، یا استعداد فهمش را نداشته اند، بیان نشده است.

 

آزمایش مردم

یکی از سنت های الهی، آزمایش مردم است. این سنت در تمام امت های گذشته نیز اجرا شده است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: "احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین."

(2)

آیا مردم خیال می کنند که همین که گفتند ایمان آوردیم رها شده و دیگر امتحان نمی شوند، کسانی را که قبل از آنها بودند، آزمایش کردیم تا خداوند راستگویان و دروغ گویان را مشخص کند.

غیبت تو خواب را از من ربوده و لباس صبر را بر بدنم تنگ و آرامش را از من سلب کرده است. آقای من! غیبت تو برای همیشه مرا اندوهگین کرده مثل کسی که تمام بستگانش را یکی پس از  دیگری از دست می دهد و تنها می ماند."

با توجه به این آیه، خداوند متعال در هر زمان و دوره ای، مردم آن دوره را مورد امتحان قرار می دهد تا مومنین واقعی از متظاهرین به دین و ایمان مشخص شوند. امتحان الهی در هر زمان، متفاوت و متناسب با رشد و کمال عقلی مردم آن زمان است. در دوران غیبت کبری، با غایب شدن حجت خدا، مردم به استقامت و پایداری نسبت به دین امتحان می شوند تا منتظرین واقعی از غیر واقعی تمیز داده شده و هر کدام پاداشی در خور موفقیت در این امتحان به دست آورند.

"سدیر" می گوید. در خدمت مولایمان امام صادق علیه السلام بودیم، امام علیه السلام روی زمین نشسته و عبائی بی یقه و با آستین کوتاه پوشیده بود، در آن حال مانند پدر فرزند مرده  گریه می کرد، آثار حزن از رخسار مبارکش نمایان بود و می فرمود: آقای من! غیبت، هزاران سرّ نهان در نظام دین و برنامه های مترفی آن دارد که درک هر یک، دلی دریایی و چشمی  بینا می خواهد تا آنجا که همه پیامبران هم نمی توانند به تمام اسرار آگاه باشند.

غیبت تو خواب را از من ربوده و لباس صبر را بر بدنم تنگ و آرامش را از من سلب کرده است. آقای من! غیبت تو برای همیشه مرا اندوهگین کرده مثل کسی که تمام بستگانش را یکی پس از  دیگری از دست می دهد و تنها می ماند."

سدیر می گوید: از ناله های جانگداز حضرت، پریشان شده و عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! خداوند دیدگان شما را گریان نکند، برای چه این قدر ناراحت و محزون هستید؟

امام صادق علیه السلام آه سوزناکی کشید و [بدین مضمون] فرمود: "قائم ما غیبت طولانی کرده و عمرش طولانی می شود. در آن زمان اهل ایمان امتحان می شوند و به واسطه طول غیبتش، شک و تردید در دل آنها پدید می آید و بیشتر، از دین خود برمی گردند." 

حضرت علی علیه السلام فرمود: "بدانید زمین از حجت خدا خالی نمی ماند، ولی خداوند به خاطر ظلم و جور و اسراف مردم بر خودشان، آنها را از دیدار او کور خواهد ساخت. "


جمعه 86 مرداد 5 , ساعت 5:34 عصر

جمعه 86 مرداد 5 , ساعت 5:30 عصر

                              انی سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم

هبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنه اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه‌اى، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنه اى مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى گویند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود
امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند.

  در حوزه علمیه

ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند.
درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند:  «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».
ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.

 در حوزه علمیه نجف اشرف

آیت الله خامنه اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّ تى ایشان به مشهد باز گشتند.

 در حوزه علمیه قم

آیت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه اى به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان بّرى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه اى بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!... امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند.

 مبارزات سیاسى

آیت الله خامنه اى به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامیکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقه هاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شکى ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».

 همراه با نهضت امام خمینى (قدس سره)

آیت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاستهاى ضد اسلامى و آمریکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجه ها و تعبیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداختند. بدین خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اینکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین 15خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.

 دوّمین بازداشت

در بهمن 1342 - رمضان 1383- آیت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان بویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاستهاى شیطانى و آمریکایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.

 سوّمین و چهارمین بازداشت

کلاسهاى تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگى مى کردند و یک سال بعد ـ 1346ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدریس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نیز دستگیر و زندانى گردند.

 پنجمین بازداشت

حضرت آیت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى نویسد:
«از سال 48 زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پیوستن جریان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بیمناک است و نمى تواند بپذیرد که فعالیّـت هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درسهاى عمومى تفسیر و کلاسهاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا کرد».

 بازداشت ششم

در بین سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنه اى در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان مى آموختند، با عزیمت به شهرهاى دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانى آشنا و زمینه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. این فعالیـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آیت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى هایى که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان
که آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهاى سابق را به ایشان ندادند.

 در تبعید

رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آیت الله خامنه اى را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب کبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.

 در آستانه پیروزى

درآستانه پیروزى انقلاب اسلامى، پیش از بازگشت امام خمینى از پاریس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصیت هاى مبارزى همچون شهید مطهرى، شهید بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمینى در ایران تشکیل گردید، آیت الله خامنه اى نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهرى «ره» به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.

 پس از پیروزى

آیت الله خامنه اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظیر و بسیار مهّم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازیم:
٭ پایه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
٭ معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
٭ سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
٭ امام جمعه تهران، 1358.
٭ نماینده امام خمینی«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
٭ نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
٭ حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ایران؛ با تجهیزات و تحریکات قدرت هاى شیطانى و بزرگ ازجمله آمریکا و شوروى سابق.
٭ ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
٭ ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجایى دومّین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حکم تنفیذ امام خمینى (قدس سره) به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. همچنین از سال 1364 تا 1368 براى دوّمین بار به این مقام و مسؤولیت انتخاب شدند.
٭ ریاست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
٭ ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، 1366.
٭ ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
٭ رهبرى و ولایت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیرانقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسؤولیت عظیم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شایستگى تمام توانستند امّت مسلمان ایران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمایند.


یکشنبه 86 تیر 31 , ساعت 5:56 عصر

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلى الله على محمد نبیه  و أهل بیته الراشدین المهدیّین و المطهّرین المعصومین .

 

مقدمّه :

(حکمت طلب نصرت و یارى خداوند از بندگان)

نظر بر اینکه خداوند جلّ شأنه در کلام مجیدش ــ (اِنْ تَنْصُرُوا الله یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَـبِّتْ اَقْدامَکُمْ)  ــ شرط کمک و یارى به بندگان خود را ــ  براى ثبات قدم در راه حق و صراط مستقیم در دنیا و آخرت ــ این قرار داده که آنها هم او را یارى نمایند ، و حضرت احدیّت جلّ شأنه اگر چه واجب الوجود و غنىّ بالذات است و محتاج به یارى غیر نیست ، و لکن مهمترین حکمت این درخواست از بندگان دو جهت است :

جهت اوّل :آنکه در مقام بندگى و دوستى نسبت به ذات مقدّس الهى امتحان شوند ، پس اگر بندگى و دوستى آنها حقیقت و واقعیت داشته باشد ; باید در کمک و یارى به او در هر عنوان و مقامى که امر فرموده ; سعى و کوشش تمام داشته باشند .

جهت دوّم :آنکه بر حسب آنچه که گفتیم : خداوند متعال از فیض دیگران غنى و بى نیاز است ، بنابراین ; در انتساب و اختصاص بنده براى قابلیّت و استحقاق عنایات الهى هیچ راهى به ساحت قدس اونیست ; مگر بواسطه چنگ زدن و تمسّک به چیزى که عنوان و مورد یارى او جلّ شأنه باشد ، تا قابلیت و لیاقت پیدا نموده و مورد عنایت و فضل و مرحمت کامل و مخصوص او شود .

که این عنوان و مورد یارى ; چیزیست که آن را در کتاب خود از طریق وحى بیان نموده و راهنما و هادى بسوى آن ; وجود مبارک و مقدّس حبیب خود حضرت سیّد المرسلین و خاتم النبیّین محمّد بن عبدالله (صلى الله علیه وآله) قرار داده است ، و ائمّه راشدین و اهل بیت معصومین ایشان را ; امین بر حفظ و حراست آن قرار داده است .

پس در هر زمان مصداق و عنوانِ نصرت و یارى به حضرت احدیّت جلّ شأنه ; آن وجود مبارک مطهر است که ولىّ خدا در امر دین و شریعت حضرت سیّدالمرسلین (صلى الله علیه وآله)است .

و چون در این زمان ; بر حسب ضرورت مذهب حقّ ; و به مقتضاى براهین قطعى عقلى و اخبار متواتره نقلى ; ولایت کلیّه الهیّه و خلافت و وصایت نبویّه (صلى الله علیه وآله)به وجود مبارک حضرت خاتم الأوصیاء المرضیّین ، و بقیّة الله من الأوّلین و الآخرین من الأنبیاء و المرسلین ، و حجّة الله على الخلائق أجمعین ، و نور الله فی السّماوات و الأرضین ، أمین وحیه فی الکتاب المبین ، کهف الأمان للإنس و الجانّ ، صاحب العصر و الزمان ، حجّت بن الحسن بن علىّ بن محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسین بن علىّ بن أبی طالب ، سلام من الرحمان نحو جنابهم ، فإنّ سلامى لایلیق ببالهم .     اختصاص دارد ، بنابراین ; اگر کسى بخواهد مورد نصرت و یارى حضرت احدیتجلّ شأنهقرار گیرد باید سعى در یارى و کمک به وجود مقدّس آنحضرت (صلى الله علیه وآله)نماید ، تا به این وسیله براى کمک و یارى از جانب حضرت احدیت جلّ شأنه قابل و لایق شود ، و بوسیله کمک و یارى خداوند در راه حقّ و صراط مستقیم ثابت بماند ، چرا که قرآن مى فرماید :(قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ اَجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُربى) ، که مودّت با ذوى القربى را اجر و مزد رسالت حضرت خاتم الانبیاء(صلى الله علیه وآله)قرار داده است .

  بنابراین ; بنده مؤمن باید دو امر را ملاحظه نموده و در هرحالى واقعاً نسبت به آندو ، معرفت و شناخت داشته و متذکّر باشد .

امر اوّل :جلالت و عظمت شأن و رسالت نبویّه (صلى الله علیه وآله) که چنین وجود مبارکى که اشرف و اکمل همه ممکنات بوده و هر کمال که  ممکن الوجود بتواند به اعلا درجه آن متّصف شود و در آن درجه کمال ; مَظهَر حضرت واجب الوجود شود ، در آن وجود مقدّس (صلى الله علیه وآله) ظاهر گردید ، و به همین سبب از همه موجودات به درگاه قرب الهى جلّ شأنه محبوبتر بودند.

پس تشریف فرما شدن ایشان از آن مقام رفیع که اشرف بقعه هاى عرش باشد به این عالم دنیا ; در زمانى که به خاطر ظهور جهل و ضلالت و شقاوت و آثار آنها بدترین زمانها بوده ; واضح است که انس و حشر و نشر با اهل آن منتها درجه ابتلا و محنت است ، علاوه بر دردهاى جسمى و روحى دیگر و انواع و اقسام ظلمها و اذیّتهائى که اشرار و کفّار نسبت به وجود مقدّسش (صلى الله علیه وآله) روا داشتند.

پس بنده مؤمن ــ بعد از اینکه تصوّر مى کند که چنین وجود مبارکى از جانب ذات مقدّس حضرت احدیت جلّ شأنه به این عالم تشریف فرما شده ، و چنین ابتلاء و محنت بزرگى را تحمّل کردند ، و غرضى نداشته جز هدایت و راهنمائى بندگان به آنچه خیر و نفع آنها است ، و خواسته است که این بر وجه کمال و دوام در همه مصالح زندگى دنیوى و اُخروى آنها باشد ، و مزد و پاداش این رسالت عظمى را جز محبّت در حقّ ذوى القرباى خود طلب نفرموده .

باید بنگرد که چگونه سزاوار است در اداى این حقّ مهمّ ــ که دوستى با اهل بیت معصومین(علیهم السلام)و ذرارى منسوب به ایشان است ــ اهتمام نماید ؟

امر دوّم :هرگاه مولا و اربابى نسبت به بنده خود و یا پدرى نسبت به فرزند خود نعمتهائى از باب لطف عنایت نماید که مورد غبطه دیگران واقع شود ، آن بنده و یا آن فرزند نه تنها آن نعمتها را در راه معصیت و نافرمانى مولاى خود صرف نمى کند بلکه سعى خود رابه کار خواهد بست تا به گونه اى از آن بهره برداى نماید که رضایت و خشنودى مولا درآن باشد ، اگر چه صراحتا چیزى ازاو نخواسته باشد.

پس بنابراین ; بنده مؤمن و با بصیرت باید تفکر کند که انواع و اقسام مراحم و الطاف جلیله و کامله و دائمه از جانب ولىّ و منعم حقیقى او حضرت احدیّت جلّ شأنه ، به یمن آن وجود مقدّس پیامبر و اهل بیت معصومینش (علیهم السلام)فراهم شده است که بزرگترین آنها نعمت وجود است ، و سرچشمه همه فیوضات دیگر است ، واگر وجود مبارک او و اهلبیتش (علیهم السلام)نبود ; این نعمت وجود از براى احدى نبود .

و بعد از نعمت وجود ; کلیّه نعمتها و فیوضات دنیوى است که در هر لحظه نوعى از آن شامل حال همگان است . و مزید این نوع از لطف در حقّ مؤمن آن است که به او از این نعمتهاى دنیوى آن مقدار عطا مى شود که صلاح حال او باشد ، و امّا نعمتهائى که باعث فساد مؤمن شود ــ یعنى مانع رسیدنِ او به نعمتهاى اُخروى مى شود ــ از او منع مى شود .

و بعد از همه این نعمتها ; کلّیه اسبابى که براى سعادت و هدایت بنده مؤمن فراهم شده است ، تا بوسیله آن قابلیّت پیداکند و درجات عالیه رضوان الهى جلّ شأنه را تحصیل نماید ; وبه درجات رفیعه بهشت راه پیدا کند ، و همه این نِعَم به برکت و یمن وجود مبارک حضرت رسول و اهلبیت طاهرینش (علیهم السلام) بوده ، هم از نظر ظاهرى و هم از نظر باطنى ، هم براى اوّلین و هم براى آخرین .

علاوه بر این ; بنده مؤمن باید متوجّه شود که به جهت انتساب به دین مبین آنحضرت (صلى الله علیه وآله) ; و بوسیله تمسّک جستن به ولایت و متابعت او و اهلبیتش (علیهم السلام)چه درجه رفیعى از عزّت در درگاه الهى جلّ شأنه پیدا مى کند؟! و چه مقام منیعى در نظر انبیاء عظام (علیهم السلام) دارد؟! که از بس خداوند فضل و مقام آنها را براى ایشان در کتبشان بیان فرمود ، و منزلت و مکانشان را به آنها نشان داده ، که همچون ابراهیم خلیل آرزومند شده که از شیعیان آنها شود و چون موساى کلیمى (علیه السلام) از خداوند متعال تمنّا و مسئلت نموده که از امّت ایشان باشد ، و آرزوى دیدار ایشان را کرده است .

و امّت انبیاءگذشته بعداز توسّل به وجود مبارک پیامبر واهلبیت اطهارش(علیهم السلام)خداوند عالم را به حقّ اصحاب و امّت ایشان قسم مى دادند ، چنانچه این مطلب و امثال آن صریحاً در آیات و روایات زیادى وارد شده است 

و اینان چه مقام بلند و قدر و منزلت نیکوئى در نظر ملائکه دارند که آنها از روى اشتیاق در حال خواب ایشان ; نظر به ارواحشان مى کنند که چون ستارگان درخشانند ، و در حقّ آنها دعا مى کنند ؟ و همه این عزّتها و مقامات رفیع و والا بواسطه انتساب حقیقى آنان به وجود نبوى و اهلبیت اطهارشان (علیهم السلام) است .

پس بعد از ملاحظه تمام این مراحم و الطاف جلیله و جمیله الهیّه که به یمن وجود مبارک آنحضرت (صلى الله علیه وآله) است ، بنده مؤمن عاقل تصوّر نماید که هر گاه بتواند به همین اسباب و وسائل دنیوى و اُخروى به هر کیفیّتى که امکان دارد با جان و مال و عزّت و اهل خود ; و در هر مورد و عنوانى که بداند و بفهمد موجب رضا و خشنودى حضرت احدیّت جلّ شأنه و نیز موجب خشنودى آن وجود مبارک و مقدّس (صلى الله علیه وآله)مى شود باید در کسب آن کمال سعى و اهتمام را داشته باشد ، چه رسد به آنکه از او بر وجه تصریح طلب نمایند ، خصوصاً در چنین امرى که مودّت به ذوى القرباى آنحضرت (صلى الله علیه وآله)باشد .

و روشن است که در این زمان از بقیّه ذوى القرباى در تمام این عالم دنیا کسى جز وجود مبارک حضرت بقیّة الله فى الأرضین (علیه السلام)نیست که و جود مبارکش در حسن جمال و کمال الهى و تمامیّت اخلاق و محاسن مانند وجود مقدّس نبوى (صلى الله علیه وآله)و مظهر کامل او است ، و مظلومیّت آنحضرت هم در نهایت اضطرار مى باشد .

پس بنابراین ; هر قدر معرفت و شناخت مؤمن نسبت به جلالت مقام رسالت نبوى (صلى الله علیه وآله)بیشتر باشد  ; درجه واقعى محبّت و اخلاص او ثابت تر و محکم تر است ، و هرچه محبّت او با آنحضرت بیشتر باشد ; سعى او در اداء حقّ عظیم آنحضرت (صلى الله علیه وآله) ; با مودّت و محبّت به ذوى القرباى ایشان ــ یعنى حضرت ولىّ الله فى الأرضین (علیه السلام) ــ کاملتر خواهد بود .

و بعد از تمام این جهات مزبوره ، لازم به ذکر است که به مقتضاى دلیل عقلى و نقلى بر هر انسانى لازم است که در مقابل احسان و نعمت ; شکر و سپاسگذارى کند ، و ترک شکر بى نهایت قبیح و مذموم مى باشد ، و در فضل آن همین بس که مى فرماید : ( لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزیدَنَّکُمْ) که انسان هر قدر در مقام شکر ــ به گونه اى که سزاوار شأن بخشاینده نعمت است و در مقدور شخص نعمت داده شده باشد ــ کاملتر شود آثار برکات و فیوضات آن نعمت از نظر ظاهرى و باطنى پایدارتر و کاملتر خواهد گردید .

و بعد از اینکه جلالت شأن این نعمت عظماى الهى ــ یعنى وجود مقدّس نبوى (صلى الله علیه وآله) که از بزرگترین نعمتهاى خداوند متعال است زیرا که منشاء و وسیله همه نِعَم ظاهرى و باطنى و دنیوى و اُخروى او مى باشد ــ واضح شد ; پس واجب ترین و مهمّ ترین چیز براى بندگان ; اداء شکر آن نعمت بزرگ الهى است ، البته به وجهى که خداوند متعال معیّن و مقرّر فرموده ; و آن مودّت نسبت به ذوى القرباى آنحضرت (صلى الله علیه وآله)است .

بدیهى است که هر امرى که وسیله و سبب اثرى باشد ; و آن امر هم داراى مراتب باشد ، پس بر حسب تکمیل مراتب ; اثر آن کاملتر خواهد شد .

بنابراین ; بنده مؤمن در مقام نصرت الهى جلّ شأنه ; هرقدر نصرت و یاریش نسبت به وجود مبارک حضرت بقیّة الله (علیه السلام)کاملتر باشد ; اثرش که نصرت خداوند است در حقّ او کاملتر خواهد شد .

و همچنین هر قدر در مقام تعظیم و تجلیل حضرت خاتم النبیّین (صلى الله علیه وآله)و حقّ عظیم ایشان ، و نیز اداى شکر الهى در باره نعمت ظاهرى وجود مبارک ایشان ، مودّت مؤمن نسبت به ذوى القرباى ایشان شدیدتر باشد ، پس اثر نور هدایت نبوى (صلى الله علیه وآله)هم که بوسیله وجود مبارک حضرت بقیّة الله (علیه السلام)است ــ که باید نسبت به این بنده افاضه شود ــ کاملتر و ظاهرتر خواهد شد .

  غرض از تحریر این رساله

بدیهى است که اداى فرض نصرت الهى بر وجه مزبور و نیز اداى حقّ رسالت نبوى به عنوان مسطور مهمتر و بزرگتر از آن است که مثل این بنده ضعیف حقیر بتواند ــ بر آن وجهى که سزاوار باشد ــ از عهده آن بر آید .

امّا به مقتضاى کلام الهى :( لایُکَلِّفُ الله نَفْساً اِلاّ وُسْعَها ) ، و همچنین به مضمون شریف :« ما لا یدرک کلّه لایترک کلّه  و به فرموده امیرالمؤمنین (علیه السلام)در « نهج البلاغه » :

« فلیس أحد و إن اشتدّ على رضا الله حرصه ، و طال فی العمل اجتهاده ببالغ حقیقة ما الله أهله من الطاعة له ، و لکن من واجب حقوق الله على العباد النصیحة بمبلغ جهدهم ، و التعاون على إقامة الحقّ بینهم .پس بنابراین ; لازم و مهم است هر کس بر حسب امکانات خود ــ در حالى که اقرار و اعتراف به قصور و تقصیر خود دارد ــ در اداء آن حقّ سعى و کوشش لازم را بنماید ، و هر چند سعى و کوشش او بزرگ جلوه کند ، ولى باید بداند که در کنار حقّ عظیم الهى جلّ شأنه ; و حقّ جلیل نبوى (صلى الله علیه وآله) ; بسى حقیر و اندک است .

و از بزرگترین نوع نصرت ایشان ; احیاء و ابقاء امر آنها و تحبیب قلوب دوستان ، و دعوت و هدایت آنان بسوى امر اهل بیت(علیهم السلام) است و این عنوان با نوشتن و تألیف فرمایشات آنها ; خصوصاً آنچه مربوط به فضائل و مناقب و شئونات و خصائص آنها است ; حاصل مى شود .

و بهمین جهت بوسیله الهام الهى جلّ شأنه و توفیق و یارى او در خاطر قاصر این عبد ضعیف محمّد باقر الشریف « فقیه ایمانى » غفر له الله اللطیف ; چنین آمد که در این چند ورقه کیفیاتى که به آنها عنوان نصرت و مودّت مزبوره تحقّق پیدا مى کند ذکرشود ان شاء الله تعالى واز جهت تیمّن این رساله شریفه را « لواء انتصار فى کیفیة نصرة الانصار لحجة الله الغائب عن الابصار» نامیدم .

دوستان خوبم این نوشته شامل چند فصل است که در نسخه های بعدی به شما عزیزان ارائه خواهد شد  (انشا الله)


شنبه 86 تیر 16 , ساعت 5:19 عصر

سرداب غیبت

متوکل عباسى نسبت به شیعیان و دوستداران اهل بیت(ع) بسیار سخت گیرى مى کرد. تاریخ نگاران نقل مى کنند که هیچ کس مثل متوکل به گماردن جاسوس و جمع آورى اخبار مناطق گوناگون اهتمام نداشت. وقتى جاسوسان وى و فرماندار نظامى مدینه، عبداللَّه بن محمد هاشمى، در مورد فعالیتهاى سیاسى امام هادى(ع) و نفوذ معنوى او در بین مردم و به ویژه شیعیان گزارشهایى به متوکل دادند او بسیار نگران شد؛ زیرا شرایط به گونه اى نبود که بتواند آن حضرت را به زور به زندان یا تبعید بفرستد یا جلوى فعالیتهاى او را بگیرد؛ از این رو به حیله و نیرنگ متوسل شد و به ظاهر نامه محبت آمیزى به امام هادى(ع) نوشت و او را به سامرا دعوت کرد.
آن گاه بدون معطلى یحیى بن هرثمه را با سیصد سرباز مأمور کرد که امام هادى(ع) را به همراه خانواده به سامرا، مرکز خلافت عباسى، منتقل نماید تا در سامرا از هر جهت بتواند آن حضرت را زیر نظر داشته باشد. به این ترتیب حضرت هادى(ع) در سال 236ق. به سامرا برده شد و بیش از بیست سال در بدترین شرایط، تحت نظر دژخیمان عباسى در شهر سامرا زندگى کرد و در نهایت با توطئه اى که متوکل چیده بود در سال 254ق. به شهادت رسید و جنازه مطهر آن حضرت در همان خانه مسکونى خود به خاک سپرده شد.
پس از شهادت امام هادى(ع) حضرت عسکرى(ع) در همان خانه اى که پدر بزرگوارشان در آنجا زندگى مى کردند سکونت گزیدند. در آن خانه همانند سایر خانه هاى سامرا سردابى وجود داشت که در ایام گرم تابستان مورد استفاده قرار مى گرفت.
طبق برخى روایات، دیدار حضرت مهدى(ع) با شخصیتهاى بزرگ و قابل اطمینان شیعه در زمان حیات پدر بزرگوارشان در این خانه و سرداب شریف انجام گرفته است. در این زمینه جعفر بن محمد بن مالک روایت کرده است:
على بن بلال و احمد بن هلال و محمد بن معاویه بن حکم و... به من گفتند: روزى ما در خانه امام حسن عسکرى(ع) حاضر شده بودیم تا درباره جانشین آن حضرت از ایشان سؤال کنیم. حاضران در آن مجلس حدود چهل نفر از شیعیان مورد اعتماد بودند. در آن مجلس عثمان بن سعید خطاب به امام عسکرى(ع) گفت: »یابن رسول اللَّه ما به خدمت رسیده ایم تا درباره موضوعى که شما آن را بهتر از ما مى دانید سؤال کنیم«.
در این لحظه امام عسکرى(ع) به عثمان بن سعید فرمودند: »بنشینید!« وقتى عثمان بن سعید نشست امام عسکرى(ع) از جاى خود بلند شدند و به سمت در به راه افتادند چون به آستانه در اتاق رسیدند خطاب به جمعیت فرمودند: »هیچ کس از اتاق خارج نشود تا من برگردم«. سپس به سرعت از اتاق خارج شدند و مدتى نگذشت که حضرت عسکرى(ع) برگشتند در حالى که کودک بسیار زیبایى را - که چهره اش چون ماه درخشان بود - همراه داشتند. آنگاه به حاضران در آن مجلس فرمودند: »بعد از من امام شما ایشان است از او پیروى کنید و ضمناً بدانید که بعد از این دیگر شما او را نخواهید دید«.3
یکى از مهم ترین علل تحت نظر قرار گرفتن امام هادى(ع) و امام عسکرى(ع) دستیابى به حضرت مهدى(ع) بود؛ چون خلفاى عباسى از طریق دهها روایت - که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده بود - خبر داشتند که فرزند حضرت عسکرى(ع)، امام مهدى(ع) بساط حکومتهاى جائر و غاصب را در هم خواهد پیچید و به ستمگرى و ظلم پایان خواهد داد. از این رو همیشه در کمین بودند تا به محض تولد فرزند امام عسکرى(ع) او را دستگیر نموده و به شهادت برسانند. اما مشیّت الهى آن بود که جریان تولد حضرت مهدى(ع) همانند تولد حضرت موسى(ع) به صورت نهانى در نزدیکى کاخ فرعون واقع گردد، بدون آنکه فرعون و دژخیمان او از این واقعه بویى ببرند. با این وجود تلاش براى دستیابى به حضرت مهدى(ع) همچنان ادامه داشت. حتى سالها پس از شهادت امام حسن عسکرى(ع) خلفاى عباسى منزل امام عسکرى(ع) را زیرنظر داشتند و گاهى به طور ناگهانى به آنجا یورش مى بردند تا بلکه بتوانند حضرت مهدى(ع) را دستگیر کنند؛ زیرا در جریان شهادت امام عسکرى(ع) وقتى امام مهدى(ع) عموى خود جعفر را از نماز خواندن بر پیکر امام عسکرى(ع) باز داشتند و خود بر پیکر آن حضرت نماز خواندند تقریباً بر همگان معلوم شد که امام مهدى(ع) على رغم مراقبتهاى دژخیمان عباسى متولد شده اند و هم اکنون جانشینى حضرت عسکرى(ع) را برعهده دارند. بنابراین، پس از شهادت امام یازدهم نه تنها از شدت تعقیب و جست وجوى عوامل حکومت کاسته نشد بلکه به جهت احساس خطر بیشتر بر شدت این کار افزوده شد. در یک مورد معتضد (شانزدهمین خلیفه عباسى) عده اى از سربازان خود را از بغداد به سامرا فرستاد تا به طور ناگهانى، در یک فرصت مناسب در حالى که اطراف خانه امام عسکرى(ع) را به محاصره در مى آورند به داخل منزل یورش ببرند و اگر حضرت مهدى(ع) را در آنجا یافتند دستگیر نمایند.
یکى از سربازان شرکت کننده در آن یورش این واقعه را چنین شرح مى دهد:
وقتى سربازان خلیفه وارد حیاط خانه امام عسکرى(ع) شدند و بخشهاى مختلف خانه را مورد بررسى قرار دادند به در سرداب منزل رسیدند و از صداى تلاوت قرآن که به گوش مى رسید متوجه شدند که امام مهدى(ع) در سرداب مشغول تلاوت قرآن هستند. با مشاهده این کار آنجا را به طور کامل به محاصره خود درآوردند و در پشت در سرداب منتظر ماندند تا موقع خارج شدن آن حضرت او را دستگیر نمایند. مدتى بعد امام(ع) در جلو چشم سربازان خلیفه از سرداب بیرون آمدند و آنجا را ترک کردند بدون اینکه حتى یک نفر از سربازان جرأت پیدا کنند تا کارى انجام دهند.
وقتى که امام(ع) کاملاً از دید سربازان دور شدند. فرمانده نیروهاى خلیفه عباسى به نیروهاى خود دستور داد تا وارد سرداب شوند و امام(ع) را دستگیر نمایند سربازها به او گفتند: مگر ندیدید که او از سرداب خارج شد و از مقابل شما عبور کرد و از خانه خارج شد؟ به محض شنیدن این خبر فرمانده دژخیمان عباسى در حالى که بسیار آشفته و نگران شده بود گفت: من کسى را ندیدم اگر شما او را دیدید چرا دستگیرش نکردید؟ آنها در پاسخ گفتند: ما گمان مى کردیم که خود شما او را مى بینید و لزومى نمى بینید که او را دستگیر کنیم در نتیجه ما هم هیچ گونه عکس العملى نشان ندادیم.4
از این تاریخ به بعد سرداب امام حسن عسکرى(ع) به سرداب غیبت مشهور شد. این در حالى بود که سالها پیش از آن؛ یعنى در سال 260ق. به دنبال شهادت حضرت عسکرى(ع) دوران غیبت صغرا شروع شده بود.5
سرداب خانه امام عسکرى(ع) از آن جهت که محل سکونت و عبادت سه نفر از امامان شیعه یعنى امام هادى، امام حسن عسکرى و امام مهدى(ع) بوده همواره در طول تاریخ مورد توجه و احترام مردم واقع شده است. علاوه بر آن به شهادت اسناد معتبر تاریخى، قبر بیش از بیست و دو تن از امام زادگان نیز در آن محل واقع شده که این امر در نوع خود نشانگر اهمیت و ارج این مکان شریف در نزد اولیاى الهى است.
بر این اساس، شیعیان همیشه پس از زیارت مرقد نورانى حضرت هادى(ع) و حضرت عسکرى(ع) در این سرداب حاضر مى شوند و در آنجا به نیایش و عبادت مى پردازند. اگر بخواهیم دلایل توجه شیعیان به این سرداب را دسته بندى کنیم، به ترتیب زیر خواهد بود:
نخست، این مکان شریف به قدوم مبارک سه تن از اهل بیت پیامبر اکرم(ص) و همینطور بندگان صالح و پرهیزگارى چون حضرت حکیمه خاتون، عمه امام عسکرى(ع) و حضرت نرجس خاتون مادر بزرگوار حضرت مهدى(ع) متبرک شده است و در نتیجه مى توان گفت این سرداب بإ؛3؛؛ توجه به تمام ویژگیهایى که دارد مصداق بسیار روشنى است براى آیه »فى بیوتف أذن اللَّه أن ترفع و یذکر فیها اسمه؛6 در خانه هایى که خداوند اذن داده است تا رفعت داده شوند و نام و یاد خداوند در آنها ذکر شود.«
دوم، احترام کردن به آن مکان شریف و در حقیقت اظهار محبت به امام زمان(ع) و پدران بزرگوارشان است؛ چون از جمله نشانه هاى دوست داشتن و اظهار محبت، احترام کردن به آن چیزهایى است که به محبوب منتسب است.
سوم، این کار حکایت از معرفت به حق و مقام و منزلت ائمه اطهار(ع) دارد؛ چون بدون اطلاع از فضائل و کمالات افراد محال است که بتوان آنها را به طور کامل مورد تکریم و احترام و محبت قرار داد و به اصطلاح پایه محبت زیاد، شناخت بیشتر است.
بنابراین، وقتى کسى فردى را به اندازه اى دوست دارد که حتى محل زندگى و یا نشست و برخاست او را مورد تقدیس قرار مى دهد این کار نشانه آن است که از ابعاد مختلف شخصیت آن فرد اطلاع کامل دارد و به فضائل و کمالات او آشناست که این همه احترام به او قائل مى شود.
چهارم، این کار در حد خود تعظیم شعائر اسلامى محسوب مى شود و این امر نیز حکایت از تقوا و پایبندى زیاد فرد نسبت به احکام و مقررات اسلامى دارد؛ چون مواقف و مشاهد ائمه(ع) از آن جهت مورد تکریم قرار مى گیرند که منتسب به خلیفه هاى الهى اند و این تکریم به نوعى اظهار محبت و ارادت به خداوند متعال محسوب مى شود.
گذشته از همه اینها، حفظ و تکریم اینگونه اماکن هم به لحاظ روانى و هم به لحاظ اجتماعى و تاریخى در ترویج و تبیین و نشر فرهنگ اسلامى بسیار مؤثر است لذا در همه جوامع، صرف نظر از اینکه چه اعتقاد و تفکرى دارند به آثار به جاى مانده از گذشتگان، چون نماد فرهنگ و اندیشه و افتخارات آن ملت و جامعه محسوب مى شوند به دیده احترام مى نگرند و در حفظ، آبادانى و تکریم آن دقت بیشتر مبذول مى دارند و آنها را سند عینى تمدن و تفکر و رشد فرهنگى و وسیله حفظ و تداوم فرهنگ و اعتقادات ملى و مذهبى خود به حساب مى آورند.


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ